علی نیک افروز

من علی نیک‌ افروز هستم معامله‌گر فارکس و مدرس بازارهای مالی؛ بیشتر از همه، کسی که مسیر زندگیش پر از تجربه‌هایی بوده که هر کدومش یه جایی منو تغییر دادن. داستان من، داستان یه آدم معمولیه، نه کسی که همیشه موفق بوده؛ بلکه کسی که بارها زمین خورده و دوباره بلند شده.

درباره من

من علی نیک‌ افروز هستم معامله‌گر فارکس و مدرس بازارهای مالی؛ بیشتر از همه، کسی که مسیر زندگیش پر از تجربه‌هایی بوده که هر کدومش یه جایی منو تغییر دادن. داستان من، داستان یه آدم معمولیه، نه کسی که همیشه موفق بوده؛ بلکه کسی که بارها زمین خورده و دوباره بلند شده.

همه‌چی از ۱۴ سالگی شروع شد. اون موقع‌ها مثل بقیه بچه‌ها سرگرم بازی نبودم، چون یه دنیای جدید برام باز شده بود: دنیای بازارهای مالی. براتون ممکنه عجیب باشه بازار های مالی و یه پسر ۱۴ ساله! پدرم، کسی بود که این راه رو بهم نشون داد. اون یکی از اولین نفرات در ایران بود که فارکس رو به طور حرفه‌ای یاد گرفت، اونم زمانی که این بازار تو ایران هنوز شناخته‌شده نبود. توسط تعدادی تریدر های اهل روسیه آموزش دیده بود و وقتی کنار دستش می‌نشستم و می‌دیدم چطور چارت‌ها رو تحلیل می‌کنه و درباره مفاهیمی مثل ریسک و سود حرف می‌زد، ناخودآگاه جذب این دنیا شدم. اون موقع شاید نمی‌فهمیدم دقیقاً چی میگه، ولی یه چیزی ته دلم می‌گفت که این راه می‌تونه آینده‌م رو بسازه.

اما دنیا همیشه اونطوری که ما می‌خوایم پیش نمی‌ره. شرایط مالی خانواده سخت شد. دیگه نمی‌تونستم فقط یه پسر بچه باشم که به بازارهای مالی علاقه داره. مجبور شدم کار کنم. در حالی که هنوز دانش‌آموز بودم. صبح‌ها به مدرسه می‌رفتم و بعد از ظهرها دنبال کار بودم. از همون زمان فهمیدم که هیچ چیزی تو این دنیا مجانی به دست نمیاد.

اولین کاری که گرفتم، شاگردی مغازه طلافروشی بود. برای اینکه پول بیشتری دربیارم، به شهر رودان بندرعباس رفتم و اونجا در سن ۱۷ سالگی، کاملاً تنها بودم. این اولین بار بود که به دور از خانواده و توی یه شهر جدید کار می‌کردم. تجربه سختی بود! اما اونجا یاد گرفتم که چطور مسئولیت‌پذیر باشم و چطور با آدم‌های مختلف کنار بیام.

بعد از مدتی، وارد بنک‌داری یا پخش طلا شدم. این کار نسبت به طلافروشی، ریسک خیلی بالاتری داشت. مخصوصاً از نظر امنیت جانی! مجبور بودم هر هفته با صاحب‌کارم به شهرهای اطراف کرمان و بندرعباس سفر کنیم و طلاها رو پخش کنیم. همه این کارها با ماشین شخصی انجام می‌شد! هر بار که تو جاده بودیم، نمی‌دونستیم ممکنه چی پیش بیاد. اما همین خطرات باعث شد بفهمم چطور تو شرایط استرس‌زا و پر ریسک، تصمیم‌های درست بگیرم و خونسردی‌مو حفظ کنم.

بعد از یه مدت، از این کار خسته شدم. چون زبان انگلیسی رو خوب یاد گرفته بودم، رفتم سراغ تور لیدری. از بچگی عاشق زبان انگلیسی بودم، ولی هیچ وقت پول نداشتم که برم کلاس... برای همین، خودآموز زبان رو یاد گرفتم. ساعت‌ها می‌نشستم و کتاب‌ها، فیلم‌ها و منابع مختلف رو مطالعه می‌کردم. این علاقه باعث شد بتونم به‌راحتی تو شغل جدیدم جا بیفتم و با توریست‌ها ارتباط برقرار کنم.

در کنارش پذیرش هتل هم کار کردم. این دوران یکی از سخت‌ترین دوره‌های زندگیم بود. صبح‌ها دانشگاه می‌رفتم، ظهرها تور می‌بردم و شب‌ها تو هتل شیفت می‌دادم... اکثر شب‌ها هم تو همون هتل می‌خوابیدم چون دیگه انرژی برگشتن به خونه رو نداشتم. بدنم خسته بود ولی یه چیزی تو ذهنم نمی‌ذاشت بی‌خیال بشم: این که یه روزی باید جایگاهی که می‌خوام رو به دست بیارم!

اما یه شغلی که برام خیلی متفاوت بود و بهم حس پیشرفت می‌داد تدریس زبان انگلیسی بود. بعد از این‌که زبانم قوی شد، شروع کردم به آموزش دادن. تدریس زبان نه‌تنها بهم درآمد می‌داد، بلکه بهم حس می‌کردم دارم یه تاثیری می‌ذارم. این کار برام فراتر از یه شغل بود؛ یه جور احساس رضایت از پیشرفت خودم و کمک به بقیه.

با درآمدی که از تدریس زبان جمع کرده بودم، تصمیم گرفتم یه قدم بزرگ‌تر بردارم. همیشه به این باور داشتم که درآمد دلاری تنها راه نجاته! برای همین شرکت بازرگانی خودمو راه‌اندازی کردم. این کار یه ریسک بزرگ بود چون تمام پس‌اندازم از تدریس زبان رو تو این شرکت گذاشتم. فکر می‌کردم این کار می‌تونه یه نقطه عطف باشه، اما دنیا یه بار دیگه نشون داد که برنامه‌ها همیشه طبق خواسته ما پیش نمی‌ره! کرونا اومد و همه چیز رو تغییر داد. شرکت شکست خورد و من دو سال تمام بدون حتی یک ریال درآمد زندگی کردم. اون دوران واقعاً سخت بود. شب‌هایی بود که فکر می‌کردم دیگه هیچ راه برگشتی وجود نداره. اما تو اون لحظه‌ها، یه چیزی هنوز تو ذهنم بود: فارکس!

فارکس همیشه تو همه مراحل زندگیم گوشه ذهنم حضور داشت. حتی وقتی از خستگی نمی‌تونستم چشم‌هامو باز نگه دارم، باز هم به بازار فکر می‌کردم. اما بعد از شکست شرکت بازرگانی، فارکس دیگه فقط یه علاقه نبود. تنها راه نجاتم شد! دیگه وقتش بود که تمام انرژیمو بذارم روی چیزی که همیشه بهش ایمان داشتم. شروع کردم به مطالعه عمیق‌تر، آزمون و خطاهای بی‌پایان، و پیدا کردن استراتژی‌های درست.

نقطه عطف واقعی زندگیم فارکس بود. هر شکستی یه درس بود و هر موفقیتی منو یه قدم به جلو می‌برد. به تدریج تونستم به ثبات مالی برسم و سبک خاص خودمو تو معامله‌گری پیدا کنم. اون موقع بود که فهمیدم باید این دانسته‌ها رو با بقیه هم به اشتراک بذارم. این شد که با همراهی دوستم محمدرضا مقدسی، صفحه زدبورس رو هم‌به فارسی و هم به انگلیسی راه‌اندازی کردم تا مهارت خودمو نشون بدم. دیدن پیشرفت افرادی که از آموزش‌هام استفاده می‌کردن، بهم انرژی می‌داد. سبکی که تو معامله‌گری داشتم به شهرت رسید و حالا آدم‌هایی از سراسر دنیا دارن رایگان از تجربیاتم استفاده می‌کنن.

فارکس نه تنها زندگیم رو از نظر مالی تغییر داد، بلکه باعث شد دیدگاهم به زندگی هم عوض بشه. فهمیدم موفقیت فقط به این نیست که پول دربیاری، بلکه اینه که چطور از دل شکست‌ها، یه مسیر جدید پیدا کنی. فارکس بهم یاد داد که تو بازار مثل زندگی، همیشه نوسان هست؛ مهم اینه که چطور مدیریتشون کنی.

امروز وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم هر کدوم از اون چالش‌ها و سختی‌ها، منو به کسی تبدیل کرده که الان هستم. من علی نیک‌ افروز هستم. نه یه قهرمان، نه کسی که همیشه موفق بوده، فقط یه آدم معمولی که با تجربه، اشتباه و پشتکار راهشو پیدا کرده.

مجموعه زدبورس، با تکیه بر سال‌ها تجربه عملی در بازار فارکس و ارائه جامع‌ترین دوره آموزشی در اپلیکیشن گرگ‌های فارکسی، مسیر رشد مالی شما را هموار می‌سازد.

کسب درآمد با آموزش فارکس

دانلود اپلیکیشن

تمام حقوق مادی و معنوی سایت متعلق به شرکت زدبورس می باشد